یواش یواش مهرماه داره میاد

ساخت وبلاگ

از نگاه روی تو، دل سیر می‌گردد مگر

آخر آدم با تو باشد، پیر می‌گردد مگر

تا توانی بخرابیِ من ای عشق بکوش

من نه آنم که از این پس دگر آباد شوم

همچنان به بی معرفتیات ادامه بده ولی بدون تا یه بار زنگ نزنی و حرف نزنیم همچنان همینگونه پیش میریم و شایدم دوست داری این مدل پیش رفتن رو

شب آن شب ، عشق پَر می‌زد میانِ کوچه بازارم

تو را در کوچه می‌دیدم که پا در کوچه بگذارم

به یادم هست باران شد ، تو این را هم نفهمیدی

و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم

تو‌ می‌لرزیدی و دستم چه عاجز می‌شدم وقتی

تو را می‌خواست بنویسد به رویِ صفحه ، خودکارم

میانِ خویش گم بودی میانِ عشق و دلتنگی

گمانم صبح فهمیدی که من آن‌ سویِ دیوارم

هوا تاریک‌تر می‌شد ، تو زیرِ ماه می‌خواندی

"مرا عهدی‌ست با جانان ، که تا جان در بدن دارم"

چه شد در من نمی‌دانم ، فقط دیدم پریشانم

فقط یک لحظـه فهمیدم که خیلی دوستت دارم

از آن پس هر شب این کوچه ، طنینِ عشق را دارد

تو آن‌ سو شعر می‌خوانی ، من این‌ سو از تو سرشارم

سحر از راه می‌آید ، تو در خورشید می‌گنجی

و من هر روز مجبورم ، زمان را بی‌تو بشمارم

شبانگاهان که برگردی ، به‌ سویت بازمی‌گردم

اگرچه گفته‌ام هر شب که این هست آخرین بارم

تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت)...
ما را در سایت تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarashayaa بازدید : 62 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 14:34