تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت)

ساخت وبلاگ
دیروز رفتم دیدنشآره رفتم دیدنشخسته بود جسمم رو میگم مثل همیشه نبود.نگاهی خسته داشت.روی تخت نشسته بود از پنجرهبه بیرون نگاه میکرد.گنجیشک ها داشتن روی درخت بازی میکردن.چندتاشون پایین درخت داشتن دونه میخوردن.چشماش نمناک بود یه لیوان آبکه از نور آفتاب گرم شده بود پیشش بود.یه کتاب از فروغ هم کنارش.و یه گل نیمه جون تو گلدون کنار پنجره.از تو سالن صدای تق تق پا میومد‌بوی عطری فضای سالن پر کرده بود.یه تکونی خورد انگار با اون صدا آشنا بود .هوا رو داشت تند تند نفس میکشد.خیره شد به در یه دلشوره ی عجیبی داشت.صدای پا قطع شد.لای پنجره رو باز کرد خبری از گنجیشک ها نبود.بارون شروع شده بود.یکم آب خورد از تخت آمد پاین.رفت سمت در دوباره برگشت کتاب فروغ رو برداشت.بازش کرد نوشته بود《 دستهایم را در باغچه می کارمسرسبز خواهم شد میدانم.. میدانم.. میدانم..که روزی گنجشیک ها در گودی انگشتان جوهریمتخم خواهند گذاشت. 》چشماش رو بست خودشو تجسم کرد توی حیاط.یه گچ تو دستش بود.شروع کرد نقاشی کردن شکل یه دختر کشید.چه زیبا کشیده بود.به زیبایی تمام خلایق دنیا کشید.یه لباس سفید براش کشید.دراز کشید بغلش.دستش رو انداخت گردن نقاشی که کشیدهبود. دلبر بلند شد.نگاه کرد گفت تو از همون اول نقاش خوبی نبودی.رفت گل رو آورد یکم از آب لیوان ریخت براشنگام کرد و گفت این گل چه گناهی داره.چرا بهش آب نمیدی.زبونم بند آمده بود بهش گفتم.‌‌‌‌‌ تو عشق‌ ترین صدای روشنۍ قلب منیجمله ام تموم نشده بود گفتم تو تو تو.دیگه نزاشت حرف بزنم.گفتم بزار بگم بهت دلبر نخند به دیونگی املیلی که شدی منو درک میکنی.به دیونگیم نخند.اینجوری نگام نکن نبین اینجوری شدم من همونم همونی که عاشق توئهآره همون عاشق که شبانه روز داره ازت مینویسه.اینقدر تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت)...ادامه مطلب
ما را در سایت تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarashayaa بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 12:22

سلام بانو

حال شما؟

خوب هستی؟

روزگار وفق مراد هست؟

غرورت تو ابرا بهش خوش میگذره ؟

خودت رو هوا خوب قدم میزنی؟

خب الحمدالله

همیشه همینقدر خوب و مفتخر و با اجر و قرب باشی❤

تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت)...
ما را در سایت تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarashayaa بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 17:17

باشه محمرضام قول.

سلامون علیکم
این وبلاگ فقط برای ابراز احساس و عرض تبریک به تنها فرشته تویه زمینه خودمه
و فقط خواستم با این وبلاگ بهش بگم تولدش مبارک و اینکه به یادشمو بی اندازه دوستش دارم.

دلت که تنگِ یک نفر باشد خودِ خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی فایده ندارد ... تو دلت تنگ است ...دلت برای همان یک نفر تنگ است ... تا نیاید ، تا نباشد هیچ چیز درست نمیشود ...!

تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت)...
ما را در سایت تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarashayaa بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 14:41

باشه محمرضام قول.

سلامون علیکم
این وبلاگ فقط برای ابراز احساس و عرض تبریک به تنها فرشته تویه زمینه خودمه
و فقط خواستم با این وبلاگ بهش بگم تولدش مبارک و اینکه به یادشمو بی اندازه دوستش دارم.

دلت که تنگِ یک نفر باشد خودِ خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی فایده ندارد ... تو دلت تنگ است ...دلت برای همان یک نفر تنگ است ... تا نیاید ، تا نباشد هیچ چیز درست نمیشود ...!

تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت)...
ما را در سایت تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarashayaa بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 18:41

یه سال دیگم گذشت

با همه ی بالا و پاییناش

و چه بده تو هیچ اهمیتی برات نداشت این بالا و پایینای روزگارم

کجایی و چه میکنی ؟ نمیدونم

یکی دوبار زنگ زدم که خاموش بودی

ولی بدون خیلی بی ...

مراقبت از خودت هیچ وقت فراموشت نشه

بهترینارو برات آرزو میکنم

تولدتتتتت مبارککککک

و دلت شاد و لبت خندن تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت)...

ما را در سایت تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarashayaa بازدید : 56 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 21:56

باشه محمرضام قول.

سلامون علیکم
این وبلاگ فقط برای ابراز احساس و عرض تبریک به تنها فرشته تویه زمینه خودمه
و فقط خواستم با این وبلاگ بهش بگم تولدش مبارک و اینکه به یادشمو بی اندازه دوستش دارم.

دلت که تنگِ یک نفر باشد خودِ خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی فایده ندارد ... تو دلت تنگ است ...دلت برای همان یک نفر تنگ است ... تا نیاید ، تا نباشد هیچ چیز درست نمیشود ...!

تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت)...
ما را در سایت تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarashayaa بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 21:56

سلام سارای بی معرفتم

خوبی رفیق قدیمی

خوبی یار سالهای دور

خوبی بی وفای ایام قشنگ قدیم

سخته یهو یه جمعه دلت خالی از همه چی یاد قدیما بیافته و ببینه چندددد ساله حتی کوچکترین خبری هم نیست

نمیدونم اسمش رو چی میشه گذاشت اصلاااا

ولی ارزومه هر جا هستی کاملا خوب و سرحال و شاد باشی❤️❤️

تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت)...
ما را در سایت تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarashayaa بازدید : 68 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1402 ساعت: 23:30

چه سازی میزند باران...چه رنگی دارد این سایه...چه رعدی میکشند ابران ز پشت بام همسایه.ندایم میدهد گنجشک صدایم میکند خورشید...سحر چون چشمه ای خرم ز خلوتگاه من جوشید..چه ناز و عشوه گون باز هم سلام صبح میخیزد...به سنگر های خواب آلود ندای صلح میریزد...مرا میراند از خوابم چه صبح خیس و نمداری...خدایا شب کجا مانده به حال گریه و زاری...به اشک شب خداوندا زمین تر گشته از باران...چه کردی با شب نازم، که دل کنده است ز دلداران..به آواز نسیم صبح که میروبد غم یاران...ز پشت برکه ی شادی چه سازی میزند باران... تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت)...ادامه مطلب
ما را در سایت تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarashayaa بازدید : 61 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 21:08

سلام

چیه فکردی رفت ؟

آخیش؟

اینقدر یعنی بودنم ازار دهنده بود برات؟

هی ی ی ی ی ی

روزگار همینه

یه روز رفاقته یه روز فراغت

ادامه بده همچنان ببینم به کجا میرسی در اخر

تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت)...
ما را در سایت تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarashayaa بازدید : 62 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 14:34

از نگاه روی تو، دل سیر می‌گردد مگرآخر آدم با تو باشد، پیر می‌گردد مگرتا توانی بخرابیِ من ای عشق بکوش من نه آنم که از این پس دگر آباد شومهمچنان به بی معرفتیات ادامه بده ولی بدون تا یه بار زنگ نزنی و حرف نزنیم همچنان همینگونه پیش میریم و شایدم دوست داری این مدل پیش رفتن روشب آن شب ، عشق پَر می‌زد میانِ کوچه بازارمتو را در کوچه می‌دیدم که پا در کوچه بگذارمبه یادم هست باران شد ، تو این را هم نفهمیدیو من آرام رفتم تا برایت چتر بردارمتو‌ می‌لرزیدی و دستم چه عاجز می‌شدم وقتیتو را می‌خواست بنویسد به رویِ صفحه ، خودکارممیانِ خویش گم بودی میانِ عشق و دلتنگیگمانم صبح فهمیدی که من آن‌ سویِ دیوارمهوا تاریک‌تر می‌شد ، تو زیرِ ماه می‌خواندی"مرا عهدی‌ست با جانان ، که تا جان در بدن دارم"چه شد در من نمی‌دانم ، فقط دیدم پریشانمفقط یک لحظـه فهمیدم که خیلی دوستت دارماز آن پس هر شب این کوچه ، طنینِ عشق را داردتو آن‌ سو شعر می‌خوانی ، من این‌ سو از تو سرشارمسحر از راه می‌آید ، تو در خورشید می‌گنجیو من هر روز مجبورم ، زمان را بی‌تو بشمارمشبانگاهان که برگردی ، به‌ سویت بازمی‌گردماگرچه گفته‌ام هر شب که این هست آخرین بارم تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت)...ادامه مطلب
ما را در سایت تولدت مبارک زندگی(چه بی اندازه میخوامت) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarashayaa بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 14:34